ولـــنــــتـــــایــــن
لحظه لحظه هاتون شکلاتی

خیلی وقت بود میخواستم بنویسم که روز ولنتاین خیلی بهمون خوش گذشت، ولی وقت نمیشد بیام نت. از بس که ما ذاتآ آدم بیزی و خفنی هستیم!

شب قبلِ ولنتاین بسی تلاش نمودیم تا مامان رو راضی کنیم که با ماشین بریم. نمیدونم چرا کسی به رانندگی من اعتماد نداره. البته آقای شکلات کم کم داره ایمان میاره به رانندگیِ بسیـــــــار آرامـــش بـــخـــشِ من. اصن مگه جرأت داره اعتراض بکنه! بـــعــــلـــه!

بسی هم با آقای شکلات فکر نمودیم که کجا بریم. آخرشم دیدیم هیچ جا بهتر از ژاندارک نیست. این ژاندارک یه جورایی حُکمِ خونه ی مشترکمون رو داره. اکثر قرارهامون _از جمله اولین قرارمون_ توی همین کافه ی آروم بوده.

خـــوووولــاصـــه رفتیم ژاندارک و از اونجایی که همه ی مرغ عشق ها اومده بودن اونجا، همه ی میزها پُر بودن. تو ماشین نشستیم تا بلکه یه کم خلوت تر بشه. همون جا کادوهامون رو هم دادیم.

آقای شکلات برام یه دستبند خــــــــیــــــلــــــی خوشگل از کیا گالری خریده بود با دوتا عروسکِ نی نی (پسرمون "فندق" و دخترمون "گردو") و گل  و سایر مخلفات.

منم از اونجایی که چند وقت پیش که با آقای شکلات و آریای عزیز توی پاساژ اندیشه میچرخیدیم، احساس کردم آقای شکلات فندک زیپپو دوست داره، یه فندکِ زیپپوی آبی خریده بودم با یه عروسکِ زشت! البته از اونجایی که بسیار حواس پرت تشریف دارم، یادم رفت شکلاتهایی که خریده بودم رو ببرم. (آقای شکلات عزیزم نگران نباشی ها! نخوردمشون. بعدآ میدمشون بهت)

بعد هم رفتیم توی ژاندارک و چیز کیک و آب انبه و آب انار خوردیم. کلی هم خندیدم و حرف زدیم. بعدشم رهسپار شدیم سمتِ منزل.

خـــیـــلـــی روز خوبی بووود.

 

 



نظرات شما عزیزان:

mr.shokolat
ساعت0:00---6 اسفند 1391
بهترين ولن عمرم بودپاسخ: عاشــــقـــتـــم

shabnam
ساعت1:05---5 اسفند 1391
asaan behtaar az nemiisheeee :-*
پاسخ: ای جووونــم :-*


ساعت13:26---4 اسفند 1391
aziiizam webloget alieeeeپاسخ:vayyyy mersiii saba joonam ‎:-‎*‎

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
<-TagName->

+پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,

21:20 دختر شکلاتی |